کارگران چه ميگويند؟
گزارشى از چند شهر ايران
نسرين رمضانعلى

خوب از تهران شروع کنم. دوست عزيزى ميگويد مجموعه شرایطی که بوجود آمده طورى است که خیلی راحتتر مسیر شعارها را عوض کرد. او تعریف می کرد وقتی هر شب جوانان را تا صبح تو خیابانها می بینید که با چه حرارتی شعارهای مرگ بر دیکتاتور را می دهند٬ اشکهای من سرازیر شد. او تعریف می کند این حمایت از موسوی نیست این تنها بهانه ای است که جوانان عمق نفرت خود را از این رژیم اعلام بدارند. بر هیچ کسی پوشیده نیست 30 سال چگونه زندگی ملیونها انسان را این رژیم به تباهی کشانده است. اما امروز فرصتی است تا نشان بدهند قدرتمند هستند. در ادامه می گوید تا دو هفته پیش مردم واقعا بی اعتنا بودند به مسئله انتخابات. اما حالا حضور فعالتری دارند. نه اینکه متوهم به موسوی باشند.

وقتی با خیلی از جوانها صحبت می کنید این مسئله را طرح می کنند. راهی فعلا نداریم بجز اینکه خودشان را بجان خودشان بیندازیم . اگر احمدی نژاد رای بیاورد فضا بیش از پیش ملتهب خواهد شد. و دعواهای درونی و حتی ترورهای فیزیکی را نیز پیش بینی می کنند. به یک معنا حذف بخشی از سران رژیم. و اگر موسوی رای بیاورد این بار جوانان نمی روند خانه ها بنشینند و منتظر باشند آیا اصلاحات با اجازه ولی فقیه اجرا می شود یا نه؟ اعتراضات در فازی دیگر و شکل شمایلی جدی تر ادامه پیدا خواهد کرد. در هر دو صورت به نفع اعتراضات است.

اما بحثی دیگر نیز طرح می شود. فضای انتخاباتی را خانمی تعریف می کند و می گوید؛ موسوی و کروبی و رضائی مرتب دارند تبلیغ می کنند که مردم بیائید شرکت کنید در انتخابات. عدم شرکت شما یعنی احمدی نژاد دوباره انتخاب می شود. 4 سال فشار بیش از حد بر کل مردم و فقر بیش از پیش مردم و فضای سرکوبگری و رعب و وحشت تا حدودی تاثیر داشته است. بخصوص پدرها و مادرها که فرزندان آنها جوان هستند در انتخابات شرکت ميکنند. بخش زیادی از جوانان در تهران تحت عناوين مختلف در سالهای اخیرا مورد اذیت و ازار در مدرسه و دانشگاه و محلات قرار گرفتند.

کارگر نیروگاه برق تهران؛ ببین نسرین جان اصلا حرفش را هم نزن. ما بخشا یک سری جوان هستیم که با موقعیت کاری که داریم حقوق خوبی هم می گیریم. هر وقتی هم بخواهند حقوق ما را ندهند خیلی ساده کارها را تحویل نمی دهیم. کار در مقابل پول. فعلا با این سیاست توانستیم به این زالوها اجازه ندهیم حقوقهای ما را پشت گوش بیندازند. ولی راستش اینجا بیشتر سر این صحبت هست همه از یک قماش هستند٬ به کسی رای نمی دهیم و شرکت نمی کنیم در این انتخابات.

کارگر نساجی نازنخ می گوید؛ تف بر روی همه این آشغالها! ما که چند ماه است حقوق نگرفتیم حالا بریم رای بدهیم؟ اصلا اینها یک مشت دروغگوی عوامفریب هستند. زندگی ما در نه دوران خاتمی درست بود نه در دوران بقیه. همیشه باید دست خالی باشیم و در مقابل تنها فرزندم خجالت زده باشم. اگر قرار باشد رای من باعث شود اینها حتی یک روز زود سرنگون شود رای خواهم داد. اما من ضربه ها باتوم که به پشتم خورده هنوز دردش برتنم است. با عصبانیت می گوید اصلا همه اینها دزد هستند خانم! مگر نمی بینی هر شب چطوری دزدیهای هم را  رو می کنند؟ حالا برای چند قاز حقوق ما کارگران را به باتوم و گاز فلفل چون جاده را بستیم موزد اذیت قرار دادن. راستش فکر نمی کنم سگهای خودشان هم - منظورش حراستيها است - بروند و رای بدهند.

دماوند؛ اینجا بیشتر کار ساختمانی هست. اکثر کارگران هم فصلی هستند و مهاجر. اینجا اختلاف طبقاتی را بیشتر از هر کجا می توانی لمس کنی. تمامی حضرات در این قسمت که آب و هوای بهتری از تهران و غیره دارد ویلاهای چند میلیاردی دارند. اوضاع کار بشدت خراب است. صبحها می روم میدان کار از ساعت 6 تا 10 صبح اگر شانس بیاورم کسی بیاد و من را ببرد سر کار که خوب اگر نه باز دست خالی باید بطرف منزلم حرکت کنم. تنها من نیستم همه اون کسانی که هر روز در این میدان جمع می شوند سرنوشت من را دارند. امسال سال بدی بود. همه می گویند بحران اقتصادی باعث شده ساختمان سازی نیز اینجا تقریبا متوقف شود. و کار پیدا کردن سخت تر از همیشه باشد. کسی اینجا بیمه نیست و دولت هم کسی را حمایت نمی کند. بنابراین راستش اینجا بیشتر دولت سرانش آدم هم حسابشان نمی کنند. اینجا همه می دانند با یک مشت آدم جانی جنایتکار چپاولگر روبرو هستند. صبحها که جمع هستیم و در گروههای چند نفره بالاخره صحبت می شود. این کارگران بیشتر در فکر این هستند کاری پیدا کنند تا اینکه در انتخابات شرکت کنند یا نه. همه تقریبا می گویند با شرکت ما در این سیرک فقط خودمان را میمون کردیم تا باعث خنده و شادی آنها بشویم و آنها خوشحال باشند که چه راحت همه را فریب دادن که فقیرترین فقیرها بیان رای بدهند. فقط این را بگوئیم این مناظرهای تلویزیونی تصویر این رژیم را بیشتر از هر زمانی نشان داد. نمی دانید چه لذتی داشت وقتی در مقابل نزدیک به ۵٠ میلیون ببنده همدیگر را تهدید می کنند و دست همه را رو می کنند. کاری که امروز همین حضرات کردند کار اپوزیسیون رژیم را خیلی راحتر کرد.

 مشهد کارگر جهاد نثر؛ خانم عجب سوالی می کنید برم من رای بدهم به کی؟ ما مثلا جانباز بودیم و سالها در جبهه جنگ برای نجات مردم و اسلام جنگیدیم. بعد از این همه سال تازه فهمیدیم چه کلاهی سر ما گذاشتند. 12 ماه حقوق نگرفتیم! از اداره کار مشهد بگیر تا مجلس همه جا رفتیم کسی جواب ما را نداد. برم به کی رای بدهم؟ اینها که هر شب میگن چقدر دزدی کردند و خوردند و به فکر ما کارگران نبودند؟ تا دیروز برای خاک پاک میهن رفتیم جنگیدیم حالا هم انتخابات است فیلشان یاد هندوستان کرده و می گویند بیکاری زیاد است. می گویند فقر زیاد است. آخر کسی هست به این بیشرفهاى عوامفریب بگه مگر ما در طول این 12 ماه نگفتیم بیکار هستیم؟ نون نداریم؟ بچه هایمان مجبور شدند ترک تحصیل کنند؟ خانم من اصلا رای نمی دهم و اگر این پسرم که خر شده افتاده دنبال این رنگ سبز بهش گفتم اگر اینها راست میگن بیان هزینه دانشگاه تو را از روی دوش من بردارند. و بهش هم گفتم اجازه نداری برید رای بدهید ولی می دانم هر شب می رود با این جوانهای دیگر شعار می دهند. من هم پیر شدم و او جوان فکر می کند بیشتر از من دنیا را می فهمد.

بند دیر عسلویه ؛ راستش از اینکه اصلا آزادی اینجا وجود ندارد از اینکه آینده ای نداری زندگی صد برابر برای جوانان سخت می شود. دوست داری مثل جوانهای سراسر این دنیای پهناور زندگی کنی و حداقلهائی را داشته باشید. دوست دارید زندگی شخصی داشته باشید. اینجا با این قوانین با این عقب ماندگی با این اوضاع ما چیزی نداریم. من تصمیم گرفتم برم رای بدهم به موسوی. گفته آزادی بیشتری می دهد به جوانان. شاید باورت نشود تقریب به اتفاق جوانان ما پرونده دار هستند. می دانی چرا؟ نرفتند شعار علیه رژیم بدهند. برای یک لیوان مشروب برای بودن در کنار دختری چند ساعت آنهم با صد هزار بدبختی و دزدکی زندگی طاقت فرسا شده است. این دوره 4 ساله احمدی نژاد دیگر گندش را در آورد. نفس کشیدن را هم برایت سخت کرده بود. برای همین من سبز هستم. می دانم اگر یک حداقلی را امروز بدست بیارم شاید فردا فضائی باشد که بیشتر حقم را از حلقوم اینها بیرون بکشم . من مشکل مالی ندارم ولی وقتی پول هم داشته باشید آزادی نداری. زندگی در قفس سخت است. من می رم رای می دهم به موسوی.

 تبریز؛ اینجا شبها شلوغ است بویژه در تبلیغات ستاد انتخاباتی فرموده می شود اقای موسوی خودشان ترک تشریف دارند. و تلاش می شود از احساسات ناسیونالیستی مردم استفاده کنند برای به میدان آورن جوانان. اینجا هم تقریبا هر شب تا صبح بعد از مناظرها دعوا و درگیرها بین طرفداران به اصلاح احمدی نژاد هست و موسوی. اینجا هم شرکتهای کاریابی تعدادی را برای همین ستادها استخدام کردند. قراردادهای از یک هفته تا 3 ماه. آره اینجا هم شعارهائی داده می شود که احساس می کنید ربطی به طرفداری از موسوی نیست. بیشتر علیه کل حاکمیت است. بخشهای کارگری اینجا تقریبا هیچ حرکتی نکردند برای اینکه در انتخابات شرکت کنند. بیشتر جوانان و دانشجویان هستند که بقول خودشان برای تغییر به میدان آمده اند.

مرند؛ های هوی انتخاباتی هست ولی شب به خیابان آمدن و شعار دادن اصلا زیاد دیده نمی شود. نوعی بی تفاوتی را شاهد هستید.

اقیلد اخبار خاصی نیست.

پیرانشهر می گویند احتمال دارد 70 درصد در انتخابات شرکت کنند و به کروبی رای بدهند بخاطر اینکه احزاب ناسیونالیست شدند مبلغین این رژیم جنایتکار و مرتب دارند می گویند تا حالا هیچی نشده کروبی با تعدادی از خواستهای ما جواب مثبت داده است. زندگی مرز نشینی و مشکلات فراوان یکی دیگر از عواملی است که بی سابقه در سالهای اخیر مردم این منطقه به کار کوله بری روی آورند و هر روز تعدادی قربانی مرزهای و پلیس مرزی هستند. میشود گفت یکی از دلایل شرکت مردم و رای دادن به کروبی این عوامفریبی است.

 سنندج مردم کماکان بی تفاوت هستند به مسئله انتخابات. حضور خامنه ای و قبل از او احمدی نژاد و خلاصه سران ریز و درشت اصولگرا و به اصطلاح اصلاح طلب٬ تلاش کردند فضائی ايجاد کنند که مردم در کردستان به انتخابات بی تفاوت نباشند. اخرین صحبت این است در مقایسه با 4 سال پیش جنب جوش را می شود دید. شهر سنندج البته نظامی است و بعید هم نیست جاهائی اعتراضاتی بشود و یا صندوقها توسط مردم بهم زده شود. *